با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
نسیم افـشار ، تنهــا دختر خانواده افشــار ، یــه دختــر شــر و شیطون که زمین و زمــان رو به کمک دوستـاش بهــم میریزه… نقشه کشی برای حالگیری و شیطــنت جزو دائمی برنامه اش به حســاب میــاد… ماکــان افشـار ، یکی از سرد ترین و مغــرور ترین افراد خانواده افشــار ، کســی که بــا یــه من عسل هم نمیشه نوش جانش کرد… طی یـک سفر خانوادگی این دو نفر مجبور میشن همدیـگر رو تحمــل کنن… با تمــام یک دندگی هــا و لجبازی هاشون… با تمام حرص خوردن هـا و کل کل هــاشون… آیـــا واقـعا میتونن همدیــگر رو تحمل کنن؟ و اینکــه آیا این سفر به خوبی و خوشی به پایــان میرســه؟!
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
ساعت قرمز رنگ دایره ای روی عسلی کنار تختم دیلینگ دیلینگ زنگ میزدخیلی خسته بودم اونقدری که هر کی نمیدونست فکر میکرد کوه کندم! به هزار و یک مصیبت از جام بلند شدم و چشمامو بادستام مالیدم به ساعت خیره شدم؛عقربه های روی صفحه ساعت ۵صبح رو نشون میداد!!! امروز ۵ خرداده و روز بدبختی من!۵خرداده من سومین امتحان رو در پیش دارم.امتحانی که هیچ وقت خدا ازش هیچی رو نفمیدم و نمیفهمم و نخواهم فهمید! ((فیزیک)) همیشه خدا سر این کلاس یا چرت میزدم یا در هپروت به سر میبردم یا موقعی هم که هوشیار و بیدار بودم هیچی نمیفهمیدم..به امید اینکه اون ساعت زودتر به پایان برسه و کلاس بعدی شروع بشه.. خدا نکنه میرفتم پای تخته!!اون روزم با خدا بود…وقتی میگفت افشار چار ستون تن و بدنم به لرزه در میومد!!انقد صلوات و نذر و نیاز میکردم تا اون ساعت هر چی زودتر تموم بشه و من نفس خلاصیت بکشم تا هفته بعد!! نشستن…..اونم چه نشستنی…..با نمره های خوشگل و درخشنده ای که از فاصله هزار کیلومتری مثل پروژکتور برق میزد!!!نمیدونم چرا هیچی نمیفهمیدم…یا بخاطر اینکه من خوشم نمیومد یا مغز نخودی من گیرایی فرمولای چرت و پرتو نداشت….یابخاطر معلم خوش اخلاقش بود که فکر میکنم دلیلش همین اخریه باشه!!!! دیشب عروسی داییم بودومن نتونستم یه واو از کتاب رو بخونم…هرچی به مامان اینا میگم من نمیام؛مگه گوش میدن؟؟؟؟((باید بیای عروسیه داییته!نمیخوای بیای…مثلا همین یه دایی رو بیشتر نداری!!))ماهم که دیدیم مظلوم واقع شدیم وهمه بر علیه ما برخاستند ناچارا رفتیم!!(اره جون عمت) تازه…انتظارم دارن نمره های خوشگل بگیرم…میگن بالای۱۶!!جان من ظلم و ستم تا این حد؟؟؟؟منم دیدم جر و بحث با خانواده گرامی معنایی نداره قول دادم بالای ۱۶بشم!من از این قول ها زیاد میدم…..چی فکر کردید؟؟؟؟